سالها پیش، در نیمه دهه شصت، زمانی که منوچهر متکی سفیر جمهوری اسلامی
در ترکیه بود و یکی از مبلغان پیشین و منتقدان بعدی نظام که امروز به
آمریکا پناه برده و برای همه مسائل جهان، از جمله آمریکا، درست مانند احکام
دینی، پاسخی قاطع و طبقهبندی شده دارد، و ظاهرا در آن سالها زیر دست
منوچهر متکی، مسئولیت سیاسی- عقیدتی و ترویج اسلامی را در آن سفارتخانه بر
عهده داشت، یکی از دانشجویان ایرانی که در ترکیه درس میخواند، تعریف
میکرد اینها در یک طرح تبلیغاتی، به هر دانشجوی دختر ایرانی، اگر حجاب
اسلامی را رعایت میکرد، ماهی صد دلار میپرداختند، یعنی همان «حق حجاب» که
چند هفته پیش نماینده دشتستان در مجلس شورای اسلامی، ناخواسته، آن را افشا
کرد.
انقلابِ مذکر
اواخر آذرماه، سید مهدی موسوی نژاد، نماینده مردم دشتستان در مجلس شورای اسلامی، در گفت و گویی با خبرنگار سایت «سپاس» گفت: «زنان روس حق حجاب را میگیرند اما حجابشان را رعایت نمیکنند»! این خبر در عین حال یک نمونه بسیار جالب در روزنامه نگاری و خبررسانی است: این حجتالاسلام مؤمن بدون آنکه بخواهد، با بیان یک واقعیت که به نظر وی «بسیار مهم» است و باید منتشر شود، یعنی عدم رعایت حجاب توسط زنان روس، از واقعیت دیگری خبر میدهد که بسیار مهمتر از آن چیزی است که سبب نگرانی وی شده است! باید گفت ناز شست زنان روس که حجاب تحمیلی را رعایت نمیکنند، ولی بسیار مهمتر از آن، این است که این زنان «حق حجاب» دریافت میکنند!
این «حق» اما چیست؟ حقی است عین «بدی آب و هوا»! کارمندانی که در مناطقی کار میکنند که از نظر اقلیمی، نامناسب به شمار میروند، پولی اضافه بر حقوق خویش دریافت میکنند که به آن «حق بدی آب و هوا» میگویند. مانند همان «حق توحش» که فرنگیان زمانی در نقاط گوناگون جهان، از جمله ایران، برای خود قائل بودند و البته نه از دولت خودشان بلکه از دولتهای محلی طلب میکردند! در همین آلمان، تا پیش از آنکه دیوار برلین فرو بریزد، کارمندانی که ساکن آلمان غربی بودند، اگر مجبور میشدند برای مأموریت و یا کار دائم به برلین غربی کوچ کنند، مبلغی علاوه بر حقوق خویش دریافت میکردند زیرا در آن دوران و آن شرایط، برلین غربی، جزیرهای پرت در میان آلمان شرقی به شمار میرفت که رفت و آمد به آن و زندگی در آن هزار دنگ و فنگ و کمبودهایی داشت که انرژی بیشتری از این کارمندان میطلبید تا آنهایی که در شهر و دیار خویش در آلمان غربی به همان کار اشتغال داشتند.
و اما نماینده دشتستان از این زنان که ظاهرا جزو «دانشمندان» روسی اجیرشده در نیروگاههای اتمی جمهوری اسلامی نیستند، با عنوان «زنان روسی در نیروگاه بوشهر» نام میبرد که احتمالا باید جزو کارمندان و یا همسر و دخترِ دانشمندانی باشند که به گفته همین نماینده در یک «کمپ اختصاصی» در بوشهر زندگی میکنند و حضور آنها در بازارهای بوشهر، بدون رعایت حجاب اسلامی، این حجت الاسلام مؤمن را نگران کرده است آن هم ظاهرا بدون آنکه، به نوشته سایت «سپاس»، از میزان این «حق حجاب» که به روسها پرداخت میشود اطلاعی داشته باشد.
اینها را گفتم تا به این نتیجه ناگزیر برسم که «حجاب اجباری» نیز، از جمله با استناد به اقدام خود رژیم ایران در پرداخت «حق حجاب» به زنان روس، چیزی است مانند بدی آب و هوا، کمبود و یا نبود تجدد (همان که «توحش» قلمداد میشد) و یا مأموریت و کار در مناطق نامطلوب! از همین رو رژیم به زنان روس در نیروگاه بوشهر نه تنها «حق حجاب» میدهد بلکه بی حجابی آنها را نیز تحمل میکند. حقی که زنان خود ایران از آن محروماند. این را هم مطمئن باشید که حقوق زنان کارمند ایرانی نیز با حقوق روسها قطعا قابل مقایسه نیست، شاید هم فقط به اندازه «حق حجاب» آنها باشد!
اواخر آذرماه، سید مهدی موسوی نژاد، نماینده مردم دشتستان در مجلس شورای اسلامی، در گفت و گویی با خبرنگار سایت «سپاس» گفت: «زنان روس حق حجاب را میگیرند اما حجابشان را رعایت نمیکنند»! این خبر در عین حال یک نمونه بسیار جالب در روزنامه نگاری و خبررسانی است: این حجتالاسلام مؤمن بدون آنکه بخواهد، با بیان یک واقعیت که به نظر وی «بسیار مهم» است و باید منتشر شود، یعنی عدم رعایت حجاب توسط زنان روس، از واقعیت دیگری خبر میدهد که بسیار مهمتر از آن چیزی است که سبب نگرانی وی شده است! باید گفت ناز شست زنان روس که حجاب تحمیلی را رعایت نمیکنند، ولی بسیار مهمتر از آن، این است که این زنان «حق حجاب» دریافت میکنند!
این «حق» اما چیست؟ حقی است عین «بدی آب و هوا»! کارمندانی که در مناطقی کار میکنند که از نظر اقلیمی، نامناسب به شمار میروند، پولی اضافه بر حقوق خویش دریافت میکنند که به آن «حق بدی آب و هوا» میگویند. مانند همان «حق توحش» که فرنگیان زمانی در نقاط گوناگون جهان، از جمله ایران، برای خود قائل بودند و البته نه از دولت خودشان بلکه از دولتهای محلی طلب میکردند! در همین آلمان، تا پیش از آنکه دیوار برلین فرو بریزد، کارمندانی که ساکن آلمان غربی بودند، اگر مجبور میشدند برای مأموریت و یا کار دائم به برلین غربی کوچ کنند، مبلغی علاوه بر حقوق خویش دریافت میکردند زیرا در آن دوران و آن شرایط، برلین غربی، جزیرهای پرت در میان آلمان شرقی به شمار میرفت که رفت و آمد به آن و زندگی در آن هزار دنگ و فنگ و کمبودهایی داشت که انرژی بیشتری از این کارمندان میطلبید تا آنهایی که در شهر و دیار خویش در آلمان غربی به همان کار اشتغال داشتند.
و اما نماینده دشتستان از این زنان که ظاهرا جزو «دانشمندان» روسی اجیرشده در نیروگاههای اتمی جمهوری اسلامی نیستند، با عنوان «زنان روسی در نیروگاه بوشهر» نام میبرد که احتمالا باید جزو کارمندان و یا همسر و دخترِ دانشمندانی باشند که به گفته همین نماینده در یک «کمپ اختصاصی» در بوشهر زندگی میکنند و حضور آنها در بازارهای بوشهر، بدون رعایت حجاب اسلامی، این حجت الاسلام مؤمن را نگران کرده است آن هم ظاهرا بدون آنکه، به نوشته سایت «سپاس»، از میزان این «حق حجاب» که به روسها پرداخت میشود اطلاعی داشته باشد.
اینها را گفتم تا به این نتیجه ناگزیر برسم که «حجاب اجباری» نیز، از جمله با استناد به اقدام خود رژیم ایران در پرداخت «حق حجاب» به زنان روس، چیزی است مانند بدی آب و هوا، کمبود و یا نبود تجدد (همان که «توحش» قلمداد میشد) و یا مأموریت و کار در مناطق نامطلوب! از همین رو رژیم به زنان روس در نیروگاه بوشهر نه تنها «حق حجاب» میدهد بلکه بی حجابی آنها را نیز تحمل میکند. حقی که زنان خود ایران از آن محروماند. این را هم مطمئن باشید که حقوق زنان کارمند ایرانی نیز با حقوق روسها قطعا قابل مقایسه نیست، شاید هم فقط به اندازه «حق حجاب» آنها باشد!
آزادیِ مؤنث
این «حق» یا این نوع «پول» برای خریدِ «طرفدار» یا «مزدور» و پیشبرد مقاصد مختلف توسط حکومتها همواره نقش مهمی بازی میکند. نام این پول «تطمیع» است. ماکیاولی در کتاب مشهور «شهریار» که هر کسی که با سیاست سر و کار دارد، دست کم یک بار باید آن را بخواند، بخشی را به رفتار «شهریاران خوب» با سربازانی اختصاص داده است که نه تطمیع بلکه خریداری میشدهاند و مواجب میگرفتند تا از حکومت، و در صورت جنگ با همسایگان، از مرزهای کشور حفاظت کنند.
امروز نیز در برخی از کشورها، «سرباز» بودن شغل به شمار میرود و ارتش منظم این کشورها از زنان و مردانی تشکیل میشود که کار و فعالیت نظامی را به عنوان یک حرفه پذیرفتهاند و سرباز دائمی هستند. این اما با «تطمیع» افراد برای پیشبرد مقاصد معین سیاسی، مثلا برگزاری تظاهرات، تبلیغ حجاب اسلامی، و یا ترور دگراندیشان و مخالفان تفاوت دارد.
همواره کسانی وجود دارند که بر اساس اعتقاد و با علاقه هم در تظاهرات حکومتی شرکت میکنند هم حجاب اسلامی را میپذیرند و هم دست به قتل مخالفانِ حکومتی میزنند که به آن وفادارند. اما حساب اینها نیز از افرادی که با «تطمیع» به خدمت یک رژیم گرفته میشوند، متفاوت است. به نظر من، آن گروههایی که با چنین رژیمهایی احساس نزدیکی میکنند و حتا اگر سودی از آن نبرند، ولی از نظر فکری به این رژیمها اعتقاد دارند، بر این واقعیت که هم آن رژیم و هم خودشان، علیه خود و جامعهشان هستند، آگاهی ندارند. شاید «حجاب» برای توضیح این موضوع نمونه مناسبی باشد:
حتما شما هم بسیار دیده و یا شنیدهاید که زنانی میگویند حجاب را با «اختیار» و با «علاقه» رعایت میکنند. ممکن است چنین باشد، اما این «اختیار» و «علاقه» مطلقا چیزی از این واقعیت که حجاب یک پدیده تبعیض آمیز علیه زنان است کم نمیکند بلکه فقط بیانگر این موضوع است که اینان با «اختیار» و «علاقه» این تبعیض را پذیرفتهاند!
گذشته از اینکه «حجاب اسلامی» برای برخی نوعی اعلام «هویت» و از این راه، مرزبندی با دیگرانی به شمار میرود که مانند اینها نیستند، و به این ترتیب یک «آپارتاید» به معنی واقعی کلمه را به نمایش میگذارند، در عین حال نمادی است که همواره بر تفاوت بین زن و مرد تأکید مداوم میکند. مزاحمت حجاب برای فعالیت اجتماعی زنان به جای خود! کافیست به نقش مضحک و دست و پاگیر آن در ورزش توجه کنید. حال اگر این حجاب، در هر شکلی، مانند پیراهن یا پستانبند بخشی از پوشاک زنانه به شمار میرفت، آنگاه صورت مسئله اساسا تفاوت میکرد. درست همان گونه که استفاده زنان به ویژه روستایی در کشورهای اروپای شرقی، از روسری و شالهای سنتی، نه دلایل مذهبی و سیاسی و ایدئولوژیک، بلکه دلیل اقلیمی داشته و دارد و تازه، هیچ کس آنها را نه مجبور به استفاده از آنها میکند و نه اگر کسی از آنها استفاده نکرد، سبب شگفتی کسی میشود و یا از سوی حکومت و جامعه مورد آزار و اذیت قرار میگیرد. اساسا قانون و مقررات و احکامی برای آن وجود ندارد! در برخی مناطق جنوبی ایران نیز از دیرباز، زنان از نقابی استفاده میکنند که دلیل اقلیمی و آب و هوایی دارد، درست همان گونه که مردان همان مناطق، باز هم به همین دلیل «دشداشه» میپوشند.
مشکل هنگامی شکل میگیرد که نوع پوشش توسط حکومت و با قوانین و مقررات ویژه به جامعه تحمیل میشود. «اختیار» و «علاقه» در همکاری و همراهی با این تحمیل و تبعیض، نقشی در اجباری و غیرانسانی بودن آن بازی نمیکند. این است که در تمام این سالها تکرار میشود که انقلاب اجتماعی در کشورهای مسلمان نشین که «دین مذکر» در آنها بر جامعه سلطه دارد، در درجه اول، انقلاب زنان خواهد بود. انقلابی که طلیعه آن در 17 اسفند 1357 در اعتراض زنانِ آگاه در تهران علیه تحمیل حجاب خوش درخشید به گونهای که خمینی را به عقب نشینی وا داشت و اینک سالهاست که آزادی پوشش (و نه حجاب اختیاری!) به مثابه یکی از مفاد اساسی حقوق بشر به پاشنه آشیل جمهوری اسلامی تبدیل شده است.
آیا یک جمهوری اسلامی از آن نوعی که در ایران حاکم است، بدون حجاب اجباری قابل تصور است؟ کافیست به اسلامگرایان کمین کرده در مصر و کشورهای مشابه نگاه کنید که چگونه نخستین مُهر خود را با حجاب و زیر پا نهادن حقوق زنان بر پیشانی جامعه میکوبند. مُهری که شوربختانه روشنفکران و مدعیان سیاست در ایران، دستی را که می رفت تا آن را با خشونت تمام بر حیات و هویت نه تنها زنان بلکه اساسا بر جامعه ایران بکوبد، یاری کردند، بدون آنکه جز سرکوب خونین، پاداشی برای این همیاری دریافت کنند و بدون اینکه زنان خود ایران مانند زنان روس نیروگاه بوشهر، جز آزار و اذیت و تحقیر مداوم، دست کم «حق حجاب» دریافت نمایند!
این «حق» یا این نوع «پول» برای خریدِ «طرفدار» یا «مزدور» و پیشبرد مقاصد مختلف توسط حکومتها همواره نقش مهمی بازی میکند. نام این پول «تطمیع» است. ماکیاولی در کتاب مشهور «شهریار» که هر کسی که با سیاست سر و کار دارد، دست کم یک بار باید آن را بخواند، بخشی را به رفتار «شهریاران خوب» با سربازانی اختصاص داده است که نه تطمیع بلکه خریداری میشدهاند و مواجب میگرفتند تا از حکومت، و در صورت جنگ با همسایگان، از مرزهای کشور حفاظت کنند.
امروز نیز در برخی از کشورها، «سرباز» بودن شغل به شمار میرود و ارتش منظم این کشورها از زنان و مردانی تشکیل میشود که کار و فعالیت نظامی را به عنوان یک حرفه پذیرفتهاند و سرباز دائمی هستند. این اما با «تطمیع» افراد برای پیشبرد مقاصد معین سیاسی، مثلا برگزاری تظاهرات، تبلیغ حجاب اسلامی، و یا ترور دگراندیشان و مخالفان تفاوت دارد.
همواره کسانی وجود دارند که بر اساس اعتقاد و با علاقه هم در تظاهرات حکومتی شرکت میکنند هم حجاب اسلامی را میپذیرند و هم دست به قتل مخالفانِ حکومتی میزنند که به آن وفادارند. اما حساب اینها نیز از افرادی که با «تطمیع» به خدمت یک رژیم گرفته میشوند، متفاوت است. به نظر من، آن گروههایی که با چنین رژیمهایی احساس نزدیکی میکنند و حتا اگر سودی از آن نبرند، ولی از نظر فکری به این رژیمها اعتقاد دارند، بر این واقعیت که هم آن رژیم و هم خودشان، علیه خود و جامعهشان هستند، آگاهی ندارند. شاید «حجاب» برای توضیح این موضوع نمونه مناسبی باشد:
حتما شما هم بسیار دیده و یا شنیدهاید که زنانی میگویند حجاب را با «اختیار» و با «علاقه» رعایت میکنند. ممکن است چنین باشد، اما این «اختیار» و «علاقه» مطلقا چیزی از این واقعیت که حجاب یک پدیده تبعیض آمیز علیه زنان است کم نمیکند بلکه فقط بیانگر این موضوع است که اینان با «اختیار» و «علاقه» این تبعیض را پذیرفتهاند!
گذشته از اینکه «حجاب اسلامی» برای برخی نوعی اعلام «هویت» و از این راه، مرزبندی با دیگرانی به شمار میرود که مانند اینها نیستند، و به این ترتیب یک «آپارتاید» به معنی واقعی کلمه را به نمایش میگذارند، در عین حال نمادی است که همواره بر تفاوت بین زن و مرد تأکید مداوم میکند. مزاحمت حجاب برای فعالیت اجتماعی زنان به جای خود! کافیست به نقش مضحک و دست و پاگیر آن در ورزش توجه کنید. حال اگر این حجاب، در هر شکلی، مانند پیراهن یا پستانبند بخشی از پوشاک زنانه به شمار میرفت، آنگاه صورت مسئله اساسا تفاوت میکرد. درست همان گونه که استفاده زنان به ویژه روستایی در کشورهای اروپای شرقی، از روسری و شالهای سنتی، نه دلایل مذهبی و سیاسی و ایدئولوژیک، بلکه دلیل اقلیمی داشته و دارد و تازه، هیچ کس آنها را نه مجبور به استفاده از آنها میکند و نه اگر کسی از آنها استفاده نکرد، سبب شگفتی کسی میشود و یا از سوی حکومت و جامعه مورد آزار و اذیت قرار میگیرد. اساسا قانون و مقررات و احکامی برای آن وجود ندارد! در برخی مناطق جنوبی ایران نیز از دیرباز، زنان از نقابی استفاده میکنند که دلیل اقلیمی و آب و هوایی دارد، درست همان گونه که مردان همان مناطق، باز هم به همین دلیل «دشداشه» میپوشند.
مشکل هنگامی شکل میگیرد که نوع پوشش توسط حکومت و با قوانین و مقررات ویژه به جامعه تحمیل میشود. «اختیار» و «علاقه» در همکاری و همراهی با این تحمیل و تبعیض، نقشی در اجباری و غیرانسانی بودن آن بازی نمیکند. این است که در تمام این سالها تکرار میشود که انقلاب اجتماعی در کشورهای مسلمان نشین که «دین مذکر» در آنها بر جامعه سلطه دارد، در درجه اول، انقلاب زنان خواهد بود. انقلابی که طلیعه آن در 17 اسفند 1357 در اعتراض زنانِ آگاه در تهران علیه تحمیل حجاب خوش درخشید به گونهای که خمینی را به عقب نشینی وا داشت و اینک سالهاست که آزادی پوشش (و نه حجاب اختیاری!) به مثابه یکی از مفاد اساسی حقوق بشر به پاشنه آشیل جمهوری اسلامی تبدیل شده است.
آیا یک جمهوری اسلامی از آن نوعی که در ایران حاکم است، بدون حجاب اجباری قابل تصور است؟ کافیست به اسلامگرایان کمین کرده در مصر و کشورهای مشابه نگاه کنید که چگونه نخستین مُهر خود را با حجاب و زیر پا نهادن حقوق زنان بر پیشانی جامعه میکوبند. مُهری که شوربختانه روشنفکران و مدعیان سیاست در ایران، دستی را که می رفت تا آن را با خشونت تمام بر حیات و هویت نه تنها زنان بلکه اساسا بر جامعه ایران بکوبد، یاری کردند، بدون آنکه جز سرکوب خونین، پاداشی برای این همیاری دریافت کنند و بدون اینکه زنان خود ایران مانند زنان روس نیروگاه بوشهر، جز آزار و اذیت و تحقیر مداوم، دست کم «حق حجاب» دریافت نمایند!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر